جدول جو
جدول جو

معنی ده هزار - جستجوی لغت در جدول جو

ده هزار(دَهْ هََ / هَِ)
اصطلاح نرد. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود
لغت نامه دهخدا
ده هزار
عددی اصلی برابر ده هزار (10000)، بازی چهارم از هفت بازی نرد ده هزاران هزار هزاران
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دل آزار
تصویر دل آزار
کسی یا چیزی که مایۀ رنجش و آزردگی خاطر باشد، معشوق ستمگر
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دِهْ)
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، در 41 هزارگزی شمال غربی کیاسر، در منطقۀ کوهستانی و جنگلی معتدل هوای مرطوب واقع است و 225 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ورود خانه زارمرود، محصولش غلات و ارزن و لبنیات و عسل، شغل مردمش زراعت و گله داری و شال بافی و کرباس بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَهْ هََ / هَِ لَ)
صاحب بصائر آورده است که در هر ربعی ازارباع عالم از شرقی و غربی و جنوبی و شمالی چهارهزاروپانصد عالم است که مجموع هژده هزار باشد، و در خلافهالمناقب از سیدعلی همدانی مذکور است که عالم سیصدوشصت هزار باشد، و بعضی گویند هفتادهزار، بعضی هژده عالم گویند چنانکه: عقلیه و نوریه و روحیه و نفسیه و تعبیه و جسمیه و عنصریه و مثالیه و خیالیه و برزخیه و حشریه و جنانیه و جهنمیه و اعرافیه و رؤیتیه و صوریه و جمالیه و کمالیه. مجموع این عوالم در دو عالم ظاهر و باطن، که غیب و شهادت است، مندرج است. و بعضی چنین نوشته اند که عالم عقول و عالم ارواح و عالم افلاک که نه است و عالم عناصر که چهار است و عالم موالیدکه سه باشد، مجموع هژده می شود. (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(سُ خَ دِهْ)
دهی از دهستان هزارجریب مازندران. (از ترجمه سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ص 164)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ هََ / هَِ)
خمسه عشر الفاً. پانزده بار هزار
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَهْ هََ / هَِ)
اربععشر الفاً. عددی که از هزار برابر کردن عدد چهارده پیدا شود
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم. واقع در 10هزارگزی خاور قطب آباد. سکنۀ آن 733 تن. آب آن از چشمه و قنات شور و آب باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
کوهی است در شمال غربی بم در کرمان، دنبالۀ آن قهرود و ارتفاع آن پنج هزار گز است. (از جغرافیای طبیعی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ چِ)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 32هزارگزی شمال خاوری لردگان. دارای 248 سکنه و آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ گُ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 10هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 165 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 60هزارگزی شمال باختری کرمان. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(سِ هََ)
از بلوکات ناحیۀ تنکابن در مازندران عده قری 12. مساحت 5 فرسخ. در میان حد شمالی خرم آباد، حد شرقی کلاردشت، حد جنوبی بلوک طالقان و غربی دوهزار. جمعیت تقریبی آن 2340 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(دُ هَِ)
نام یکی از دهستانهای ییلاق شهرستان شهسوار است. این دهستان تقریباً در 40هزارگزی جنوب باختری شهسوار در ارتفاع 2هزارگزی واقع و هوای آن سردسیر است و آب آن از چشمه سارهای کوهستان. این دهستان زمستان چندان سکنه ندارد ولی تابستان اضافه بر سکنۀ آن که از قشلاق مراجعت می نمایند عده زیادی از اهالی دهستان خرم آباد برای استفاده از هوا به این دهستان می روند. این دهستان از 16 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2800 تن و قراء مهم آن: استوج. میان کوه و بوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). از بلوکات ناحیۀ تنکابن در مازندران است و عده دیه های آن 16 و مساحت آن یک فرسخ است. مرکز آن کلیشم، حدشمالی آن: گلیجان. حد شرقی: سه هزاری. جنوب: کوه الموت. غربی: اشکور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ دَهْ هََ / هَِ)
هجده هزار عالم، هژده هزار نیز گویند. (لسان العجم). قدما معتقد بودند که هجده هزار عالم وجود دارد: ’گفت بگوی در هجده هزار عالم آفریدگار یکی است’. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی).
در خود پدید کرده ز خود سر خود همی
هجده هزار عالم اسرارآمده.
عطار.
پادشاه عالم هجده هزار
آفریده بهر آن مرد بیشمار.
میرنظمی (از لسان العجم)
لغت نامه دهخدا
(دَهْ هََ / هَِ)
ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به ده هزار شود، برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک هزار
تصویر یک هزار
واحد پول درعهدقاجاریه معادل بایک قران و 10، 1 تومان بود
فرهنگ لغت هوشیار
عددی معادل صد بار هزار، دال بر عدد کثیر بسیار بسیار: صد هزار بار به تو گفتم... یا هزاران، جمع صد هزار. صد هزارها بسیار بسیار. یا صد هزار اطفال. ستارگان. یا صد هزار بیدق. ستارگان. یا صد هزار رعنا. ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دل آزار
تصویر دل آزار
آزارنده، هر چیز که موجب آزردن خاطر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هژده هزارعالم
تصویر هژده هزارعالم
هزارعالم: (جولانگه توزان سوی الاست گرکنی هژده هزارعالم ازین سوی لارها) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده هزاران
تصویر ده هزاران
جمع ده هزار ده هزارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده هزارم
تصویر ده هزارم
عدد ترتیبی برای ده هزار در مرحله ده هزارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ده ودار
تصویر ده ودار
((دِ هُ))
داروگیر، کروفر
فرهنگ فارسی معین
از توابع دهستان چهاردانگه ی شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
ده+تار –دوتار
فرهنگ گویش مازندرانی