دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، در 41 هزارگزی شمال غربی کیاسر، در منطقۀ کوهستانی و جنگلی معتدل هوای مرطوب واقع است و 225 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ورود خانه زارمرود، محصولش غلات و ارزن و لبنیات و عسل، شغل مردمش زراعت و گله داری و شال بافی و کرباس بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان هزارجریب بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری، در 41 هزارگزی شمال غربی کیاسر، در منطقۀ کوهستانی و جنگلی معتدل هوای مرطوب واقع است و 225 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ورود خانه زارمرود، محصولش غلات و ارزن و لبنیات و عسل، شغل مردمش زراعت و گله داری و شال بافی و کرباس بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
صاحب بصائر آورده است که در هر ربعی ازارباع عالم از شرقی و غربی و جنوبی و شمالی چهارهزاروپانصد عالم است که مجموع هژده هزار باشد، و در خلافهالمناقب از سیدعلی همدانی مذکور است که عالم سیصدوشصت هزار باشد، و بعضی گویند هفتادهزار، بعضی هژده عالم گویند چنانکه: عقلیه و نوریه و روحیه و نفسیه و تعبیه و جسمیه و عنصریه و مثالیه و خیالیه و برزخیه و حشریه و جنانیه و جهنمیه و اعرافیه و رؤیتیه و صوریه و جمالیه و کمالیه. مجموع این عوالم در دو عالم ظاهر و باطن، که غیب و شهادت است، مندرج است. و بعضی چنین نوشته اند که عالم عقول و عالم ارواح و عالم افلاک که نه است و عالم عناصر که چهار است و عالم موالیدکه سه باشد، مجموع هژده می شود. (از غیاث اللغات)
صاحب بصائر آورده است که در هر ربعی ازارباع عالم از شرقی و غربی و جنوبی و شمالی چهارهزاروپانصد عالم است که مجموع هژده هزار باشد، و در خلافهالمناقب از سیدعلی همدانی مذکور است که عالم سیصدوشصت هزار باشد، و بعضی گویند هفتادهزار، بعضی هژده عالم گویند چنانکه: عقلیه و نوریه و روحیه و نفسیه و تعبیه و جسمیه و عنصریه و مثالیه و خیالیه و برزخیه و حشریه و جنانیه و جهنمیه و اعرافیه و رؤیتیه و صوریه و جمالیه و کمالیه. مجموع این عوالم در دو عالم ظاهر و باطن، که غیب و شهادت است، مندرج است. و بعضی چنین نوشته اند که عالم عقول و عالم ارواح و عالم افلاک که نُه است و عالم عناصر که چهار است و عالم موالیدکه سه باشد، مجموع هژده می شود. (از غیاث اللغات)
دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم. واقع در 10هزارگزی خاور قطب آباد. سکنۀ آن 733 تن. آب آن از چشمه و قنات شور و آب باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم. واقع در 10هزارگزی خاور قطب آباد. سکنۀ آن 733 تن. آب آن از چشمه و قنات شور و آب باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 32هزارگزی شمال خاوری لردگان. دارای 248 سکنه و آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد. واقع در 32هزارگزی شمال خاوری لردگان. دارای 248 سکنه و آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 10هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 165 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 10هزارگزی شمال باختری ده دوست محمد. سکنۀ آن 165 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 60هزارگزی شمال باختری کرمان. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان. واقع در 60هزارگزی شمال باختری کرمان. سکنۀ آن 700 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
از بلوکات ناحیۀ تنکابن در مازندران عده قری 12. مساحت 5 فرسخ. در میان حد شمالی خرم آباد، حد شرقی کلاردشت، حد جنوبی بلوک طالقان و غربی دوهزار. جمعیت تقریبی آن 2340 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
از بلوکات ناحیۀ تنکابن در مازندران عده قری 12. مساحت 5 فرسخ. در میان حد شمالی خرم آباد، حد شرقی کلاردشت، حد جنوبی بلوک طالقان و غربی دوهزار. جمعیت تقریبی آن 2340 تن است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
نام یکی از دهستانهای ییلاق شهرستان شهسوار است. این دهستان تقریباً در 40هزارگزی جنوب باختری شهسوار در ارتفاع 2هزارگزی واقع و هوای آن سردسیر است و آب آن از چشمه سارهای کوهستان. این دهستان زمستان چندان سکنه ندارد ولی تابستان اضافه بر سکنۀ آن که از قشلاق مراجعت می نمایند عده زیادی از اهالی دهستان خرم آباد برای استفاده از هوا به این دهستان می روند. این دهستان از 16 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2800 تن و قراء مهم آن: استوج. میان کوه و بوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). از بلوکات ناحیۀ تنکابن در مازندران است و عده دیه های آن 16 و مساحت آن یک فرسخ است. مرکز آن کلیشم، حدشمالی آن: گلیجان. حد شرقی: سه هزاری. جنوب: کوه الموت. غربی: اشکور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
نام یکی از دهستانهای ییلاق شهرستان شهسوار است. این دهستان تقریباً در 40هزارگزی جنوب باختری شهسوار در ارتفاع 2هزارگزی واقع و هوای آن سردسیر است و آب آن از چشمه سارهای کوهستان. این دهستان زمستان چندان سکنه ندارد ولی تابستان اضافه بر سکنۀ آن که از قشلاق مراجعت می نمایند عده زیادی از اهالی دهستان خرم آباد برای استفاده از هوا به این دهستان می روند. این دهستان از 16 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 2800 تن و قراء مهم آن: استوج. میان کوه و بوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). از بلوکات ناحیۀ تنکابن در مازندران است و عده دیه های آن 16 و مساحت آن یک فرسخ است. مرکز آن کلیشم، حدشمالی آن: گلیجان. حد شرقی: سه هزاری. جنوب: کوه الموت. غربی: اشکور است. (از جغرافیای سیاسی کیهان)
هجده هزار عالم، هژده هزار نیز گویند. (لسان العجم). قدما معتقد بودند که هجده هزار عالم وجود دارد: ’گفت بگوی در هجده هزار عالم آفریدگار یکی است’. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی). در خود پدید کرده ز خود سر خود همی هجده هزار عالم اسرارآمده. عطار. پادشاه عالم هجده هزار آفریده بهر آن مرد بیشمار. میرنظمی (از لسان العجم)
هجده هزار عالم، هژده هزار نیز گویند. (لسان العجم). قدما معتقد بودند که هجده هزار عالم وجود دارد: ’گفت بگوی در هجده هزار عالم آفریدگار یکی است’. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی). در خود پدید کرده ز خود سر خود همی هجده هزار عالم اسرارآمده. عطار. پادشاه عالم هجده هزار آفریده بهر آن مرد بیشمار. میرنظمی (از لسان العجم)
ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به ده هزار شود، برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود
ده هزار. (ناظم الاطباء) (جهانگیری) (از برهان) (از آنندراج). رجوع به ده هزار شود، برای مبالغه و کثرت نیز در نظم و نثربه کار رود. رجوع به ترکیب ده هزار در ذیل ده شود
عددی معادل صد بار هزار، دال بر عدد کثیر بسیار بسیار: صد هزار بار به تو گفتم... یا هزاران، جمع صد هزار. صد هزارها بسیار بسیار. یا صد هزار اطفال. ستارگان. یا صد هزار بیدق. ستارگان. یا صد هزار رعنا. ستارگان
عددی معادل صد بار هزار، دال بر عدد کثیر بسیار بسیار: صد هزار بار به تو گفتم... یا هزاران، جمع صد هزار. صد هزارها بسیار بسیار. یا صد هزار اطفال. ستارگان. یا صد هزار بیدق. ستارگان. یا صد هزار رعنا. ستارگان